یا لطیف
دردها و غمهایی وجود دارد که مفرح روح و جلا دهنده ی قلب است، انسان را به آسمانها صعود میدهد و روح را از زندان وابستگیهای زمینی آزاد میکند. این غم ودرد همچون آتشی مقدس شمع وجود آدمی را روشن مینماید. جسم را میسوزاند و عصاره حیات را به صورت اشک تقدیم محبوب میکند. و نتیجه این سوزش، نور است و روشنی ومن این نوع درد و غم را به زیبا و پاک، وصف میکنم من آن راهی را و مکتبی را مقدس میشمارم که غمها و دردهای کثیف آدمی را به زیبا و پاک مبدل کند و آن شخص را تقدیس میکنم که روحش واحساسش و افکارش، قلب آدمی را صفا و جلا دهد وغمها و دردهایش را زیبا و متعالی کند.روح را از قفس جسم آزاد کند وبه آسمانها صعود دهد.
خوشحالم که درد و غم من بخاطر عشقی است که به تو دارم...
من با تو خوشم تو خوشی با دل من
از دست من و تو غصه ها خسته
ما منتظرت هستیم @
:)
خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش
ونماند هیچش الا هوس قمار دیگر....
بعضی وقتا اونقدر دلم میگیره که دلم می خواد نباشم٬ بعضی وقتا اونقدر احساس تنهایی می کنم که دلم می خواد بمیرم.
بعضی وقتا به خودم حق میدم که حسادت کنم ٬حسادت کنم به حال کسایی که شونه ای واسه آروم شدن دارند . حسادت کنم به اشکایی که دستی واسه آروم کردنشون هست. غبطه بخورم به حال کسایی که بودنشون مهمه٬ بودنشون ٬ داشتنشون...
دلم داره از غصه می ترکه٬
اما نه ٬
چیزی نمیشه. بازم زنده می مونم. بازم ادامه می دم. بازم می خندم. بازم در ورای این خنده ها اشک می ریزم. بازم حسرت می خورم...
اینم تو قاموس ما ٬ یعنی زندگی....نه؟؟