یا لطیف *** دلم گرفته آسمون ، نمی تونم گریه کنم شکنجه می شم از خودم ، نمی تونم شکوه کنم انگاری کوه غصه ها رو سینه ی من اومده باز داره باورم می شه ، خنده به من نیوموده دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم تو روزگار بی کسی یه عمره که در به درم حتی صدای نفسم ، می گه که توی قفسم من واسه آتیش زدن یه کوله بار شب بسم دلم گرفته آسمون ، یه کم منو حوصله کن نگو که از این روزگار ، یه خورده کمتر گله کن منو به بازی می گیرن عقربه های ساعتم برگه تقویم می کنه لحظه به لحظه لعنتم *** اومدم بنویسم اما خسته تر از اون بودم که بنویسم. گشتم و یه شعر پیدا کردم که حرف دلم باشه. یاعلی مدد |