دردهای بی درمان...

 

بنام خالق عشق 

 

به خدا این چند خط را نمی نویسم که بخوام دل تو را غصه دار کنم . این چند خط حرف دلم هست فقط حرف دلم... 

 

 

بعضی دردها هیچ درمانی ندارند. و دردی که لحظه لحظه قلب منو مثل شمع آب می کنه از همین جنسه. دردی که در قلب منه تنها یک درمان داره و اون هم مرگه.  

  

دیگه از دست خودم... از دست قلبم... از غم و غصه هام... از فکرای عجیب و غریب... از نگرانی ها... از همه چی همه چی خسته ام...  

 

این روزها همه ش این شعر گلپونه های هما میرافشار توی سرم دور می زنه و انگار با صدای مرحوم ایرج بسطامی دارم بهش گوش میدم 

 

گلپونه های وحشی دشت امیدم... 

 

 *** 

گلپونه های وحشی دشت امیدم وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمهاگلپونه های وحشی دشت امیدم وقت جداییها گذشته
باران اشکم روی گور دل چکیده
بر خاک سرد و تیره ای پاشیده شبنم
من دیده بر راه شما دارم که شاید
سر بر کشید از خاکهای تیره غم
**********
من مرغک افسرده ای بر شاخسارم
گلپونه ها گلپونه ها چشم انتظارم
میخواهم اکنون تا سحر گاهان بخوانم
افسرده ام دیوانه ام آزرده ام

**********
گلپونه ها گلپونه ها غمها مرا کشت
گلپونه ها آزار آدمها مرا کشت
گلپونه ها گلپونه ها نامهربانی آتشم زد
گلپونه ها بی همزبانی آتشم زد
**********
گلپونه ها در باده ها مستی نمانده
جز اشک غم در ساغر هستی نمانده
گلپونه ها دیگر خدا هم یاد من نیست
همدرد دل شب ها به جز فریاد من نیست
**********
گلپونه ها آن ساغر بشکسته ام من
گلپونه ها از زندگانی خسته ام من
دیگر بس است آخر جداییها خدا را
سربر کشید از خاک های تیره غم