فریاد از این دل فریاد

می خوام از عشق بنویسم از خون دلهایی که بهم داد از رنجنامه ی یکی از دو خط موازی که ... از اشک و گریه های شبانه ام و از اینکه ...

فریاد از این دل فریاد

می خوام از عشق بنویسم از خون دلهایی که بهم داد از رنجنامه ی یکی از دو خط موازی که ... از اشک و گریه های شبانه ام و از اینکه ...

قدر آیینه بدانیم

 

بنام او که همیشه با ماست 

 

تا که بودیم نبودیم کسی                   کُشت ما را غم بی همنفسی  

تا که رفتیم همه یار شدند                   خفته ایم و همه بیدار شدند 

 قدر آینه بدانیم چو هست                   نه در آن وقت که اقبال شکست  

 

***  

 

دید مجنون را یکی صحرا نورد     در میان بادیه بنشسته فرد
ساخته بر ریگ، ز انگشتان قلم     می زند حرفی به دست خود رقم
گفت ای مفتون شیدا، چیست این؟     می نویسی نامه؟ سوی کیست این
هر چه خواهی در سوادش رنج برد     تیغ صرصر خواهدش حالی سترد
کی به لوح ریگ باق ماندش؟     تا کسی دیگر پس از تو خواندش
گفت شرح حسن لیلی می دهم     خاطر خود را تسلی می دهم
می نویسم نامش اول از قفا     می نگارم نامه ی عشق و وفا
نیست جز نامی از او در دست من     زان بلندی یافت قدر پست من
ناچشیده جرعه ای از جام او     عشق بازی می کنم با نام او