فریاد از این دل فریاد

می خوام از عشق بنویسم از خون دلهایی که بهم داد از رنجنامه ی یکی از دو خط موازی که ... از اشک و گریه های شبانه ام و از اینکه ...

فریاد از این دل فریاد

می خوام از عشق بنویسم از خون دلهایی که بهم داد از رنجنامه ی یکی از دو خط موازی که ... از اشک و گریه های شبانه ام و از اینکه ...

هنوز هم

 

یا لطیف  

 

خدای خوب و مهربونم سلام...

دیدی این ماه عزیز هم اومد و گذشت و من آدم نشدم؟ چی بگم خدا که تو از همه چیزم باخبری؟ نمی دونم ... می خوام دعا کنم اما زبونم نمی چرخه. راستش دیگه داره دعا کردن هم یادم میره. خودت میدونی که از یه طرف دارم بال بال می زنم از این کره ی خاکی پر بکشم و بیام اون بالا پیش خودت و از یه طرف می بینم دین آدم و عالمی روی دوشم سنگینی می کنه. خدایا من چقدر خسته ام این روزها. یه وقتایی میام لب به شکایت باز کنم بگم این چه آتیشی بود به جونم انداختی اما پشیمون میشم و با خودم میگم خودت خواستی تقصیر خدا چیه؟

این روزا دارم تمرین می کنم حرفای دلم را نزنم. یه وقتایی اینقدر بهم فشار میاد که دارم دق می کنم. بغض گلوم را می گیره و شاید چند قطره اشک هم مهمون چشمام بشه. اما می خوام دیگه حرف نزنم. می خوام خودم باشم و خودت. می خوام با خودت درد دل کنم فقط با خودت.

خدا همیشه کمکم کردی... حالا هم کمکم می کنی مگه نه؟؟؟ 

 

*** 

خواستم بگم خدا من کوچیکتم هرکاری دوست داری با من بکن. خواستم بگم

ای خالق هر قصه ی من این من و این تو  

بر ساز دلم،  زخمــه بزن این من و این تو  

***  

یاعلی مدد

 

  

به بهونه ی شب قدر

 

یا لطیف  

 

خدایا یه بنده ی شرمسار روسیاهی این پایین پایین ها با اینکه خیلی وقتها فراموشت می کنه، با اینکه خیلی وقتها گوش به حرفت نمیده، با اینکه خودش می دونه خیلی اذیتت می کنه ... اما یه همچین وقتایی دوست داره برگرده پیشت و دستاشو به طرف تو دراز کنه. آخه می دونه و بهش گفتن و دیده و شنیده که تو هیچ وقت از بنده هات رو برنمی گردونی. اصلا شاید همین باعث شده اینقدر پررو بشه و هر غلطی دلش می خواد می کنه... 

خدای خوبم. تنها تو میدونی که در وجود من چه آتیشی داره زبونه می کشه. نمیدونم بهش میگن مجازی ولی حقیقتا داره منو می سوزونه. اصلا فرض که مجازی مگه نمی تونی ازش برام یه نردبون درست کنی تا پا روی پله هاش بذارم و بیام بالا؟ خودت میدونی وقتی میرم سر مزار شهدا چه حالی میشم. خودت میدونی دنیا برام خیلی تنگه خیلی. خودت میدونی چقدر دوست دارم پر بکشم. خدایا کمکم کن از عمق این عشق خانمان سوز راهی راهی پیدا کنم به عشق تو. جوری که نگم خداجون دوستت دارم بلکه بگم خدا عاشقتم خدا دیوونتم خدا حیرونتم. کمکم کن و این شبها یادم بده چجوری صدات بزنم چی بهت بگم چیکار کنم تا به قول معروف سیم ارتباطیم وصل بشه. چیکار کنم خدا قسمت منم این بود دیگه.  

خدا امشب فرشته هاتو راهی زمین می کنی مگه نه؟ کاش به یکی شون دستور بدی یه سری به من بزنه و یواشکی در گوشم بگه مجنون خدا بهت سلام رسوند و گفت تو نمی خوای آدم بشی؟ اصلا بهش بگی یکی گوشمم بکشه دوتا تو سری هم بهم بزنه. نمیدونم اصلا هر بلایی دوست داری بگی سرم بیاره. آخه تو بلا هم که می فرستی بلاکشیدن هم لذت بخشه. مثل همین بلایی که شب و روزم را یکی کرده.  

خلاصه ی همه ی این حرف ها اینکه خیلی مخلصتیم. درسته به زبونه ولی تو به بزرگیت چشماتو ببند و بگو من از دلت شنیدم. خدا باور کن خیلی دوستت دارم خیلی...  

 

 

***  

حافظ از زبون آقامون علی گفت: 

 دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند... واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند  

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شب... آن شب قدر که این تازه براتم دادند 

کاش یه سحر منم از غصه نجاتم بدن  

 

 

***  

خواستم از آقامون علی هم بگم اما چی بگم از اونی که از بچگی با نامش از زمین بلند شدم و روزی هم که می خوام جون بدم با نام او جون میدم. فقط میگم من بمیرم برای اون وقتایی که دلتنگ از دنیا و مافیها اشکات را راهی قعر چاه های مدینه می کردی... ای خداااااااااااااا 

 

***  

و باز مثل همیشه : یاعلی مدد 

 

نرو...

 

یا لطیف 

 

سیاه چشمونم نرو 

دین و ایمونم نرو  

از خودم سیرم نرو 

بی تو می میرم نرو 

 

اگر بوسه بودم به هنگام رفتن به لبهای گرمت شبی می نشستم 

اگر خنده بودم در این لحظه شاید غرور سیاه تو را می شکستم 

 

سیاه چشمونم نرو 

دین و ایمونم نرو  

از خودم سیرم نرو 

  

بی تو 

  

می میرم  

  

نرو