بنام حضرت دوست
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست
ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشایی است
مرا در اوج میخواهی تماشا کن تماشا کن
دروغین بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن
در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها
...
فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالی قلم خشکیده در دستم
گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم
به جز در خود در فرو رفتن چه راهی پیشرو دارم
رفیقان یک به یک رفتندمرا با خود رها کردند
همه خود درد من بودندگمان کردم که همدردند
گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم
***
روزهای سختی دارم خیلی سخت
دیگه گریه هم درد منو دوا نمی کنه
گریه هم درد منو دیگه دوا نمی کنه
غم با من زاده شده ، منو رها نمی کنه
منو رها نمی کنه...
فکر می کنم توی مصرع دهم یه (( در اضافه گداشتی )) هواست کجاست؟
سلام خوبم
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست
ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشایی است
مرا در اوج میخواهی تماشا کن تماشا کن
دروغین بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن
سلام
چون دوست نداری باهام حرف بزنی، هروقت دلم واست تنگ میشه یه سری اینجا میزنم الان دیدم بالاخره یه یادداشت گذاشتی. اما چه فایده که کاری از دست من واسه آروم کردنت بر نمیاد. این دفعه که دیدمت احساس کردم حتی دوست نداری نگات کنم، باشه دیگه نگات هم نمیکنم، حسین آقا.
فقط کاش میدونستم چراااااا؟؟؟؟؟؟
سلام حسین
خوبی؟
:)
سلام حسین
ممنون
و
خواهشن این کارو نکن
سلام
من تو اینترنت سرچ میکردم به مطلب شما رو دیدم منم گرفتارم میتونم درکت کنم نمیدونم مشکلت چیه ولی هر چی هست امیدوارم دنیا به مراده تو بچرخه اینو کسی میگه که دل خودش پر درده