فریاد از این دل فریاد

می خوام از عشق بنویسم از خون دلهایی که بهم داد از رنجنامه ی یکی از دو خط موازی که ... از اشک و گریه های شبانه ام و از اینکه ...

فریاد از این دل فریاد

می خوام از عشق بنویسم از خون دلهایی که بهم داد از رنجنامه ی یکی از دو خط موازی که ... از اشک و گریه های شبانه ام و از اینکه ...

برای باران

 

یا لطیف  

 

باران عزیز سلام.  

 

معمولا نوشته هایی که از سر درد هستن و از عمق جان برخاستن اهل درد را متوجه خودشون می کنن. اول در مورد خودم میگم. واسه من و عشقم دعا کردی که به هم برسیم. می خوام بگم که بابت دعا ممنونم ولی بالای وبلاگم را با دقت بخون. رنجنامه ی یکی از دو خط موازی.

دو خط موازی هیچ وصالی با هم ندارن. فقط در کنار هم هستن و میرن تا بی نهایت. اما اگه روزی یکی از این دو خط بخواد به وصل دیگری برسه باید قانون خط مستقیم را بشکنه و خودش هم بشکنه. جدای این بحث عشق من اونقدر از من برتر و بالاتره که رسیدن به او تا همیشه برای من مثل یه رویای دور و دست نیافتنی خواهد بود. عشق من اونقدر برام عزیز و والاست که اگه بهش برسم زنده نمی مونم. درست حکایت اون شعر که میگه:

تو خورشیدی و من شبنم چه سوداست

نه تاب دوری و نه تاب دیدار

اما در مورد شما. این آرزویی که از خدا خواهانش هستین خیلی ناعادلانه و خودخواهانه است. چه بسیار آدمهایی که اطراف شما هستن و از گرمای وجود شما بهره می برن. به شما نیازمندن و دوستتون دارن. خوب به دور و برتون نگاه کنین حتما اونا را می بینین. شاید بچه های طفل معصوم باشن. شاید همسن و سال خودتون و شاید پدر و مادری پیر. اما به هرحال هرکی هستن و در هر سنی به شما محتاج هستن. برای رفتن پیش خدا وقتی معین وجود داره که دست هیچکی نیست نه من و نه شما. پس از خدا بخواهین کمکتون کنه با بادهای در جریان بر روی دریای زندگی کشتی قلبتون دچار تلاطم نشه و دریا باشین تا اگر سنگ هایی به طرف شما پرتاب میشه سنگ ها غرق بشن نه اینکه شما طوفانی بشین.

فراموش نکنین بی عشق نمیشه زنده بود و به من نگاه کنین که چه عشقی دارم به کسی که نه دیدمش و نه می شناسمش و خیلی کم ازش میدونم اما لحظه لحظه ی عمرم را فدای تارتار موهاش می کنم.  

ای همه مردم ، درین جهان به چه کارید ؟ 

عمـر گـرانمایه را چگونـه گـذرانیـد ؟ 

هرچه به عالم بود اگر به کف آرید 

هیـچ نـداریـد اگـر عـشـق نـداریـد 

وای شما ، دل به عشق اگر نسپارید ، 

گر به ثریا رسید هیچ نیرزید ! 

عشق بورزید ، 

دوست بدارید ! 

 

باران عزیز آنچه من آموختم اینه که عشق یکسویه است و در مورد من هم همینه. و با خودم میگم هنر عشق ورزی هم همینه:    عاشق کسی  باشی که عاشق تو نیست 

 

پس عشق بورز به اونی که عاشقش هستی و بذار او به تو عشق نورزه.  

 

روزهای خوب گرم و روشنی برای شما آرزو دارم.   

 *** 

این یه شعر هم از اعماق قلبم تقدبم به اونی که همه ی وجودمه  

 

اگه دلـم تـنگ می شـه خیلی برات منو ببخش
اگه نگام گم میشه تو شهر چشات منو ببخش
منو ببخش اگه شبا ستاره ها رو می شمارم
اگه همش پیش همه بهت می گم دوست دارم
منو ببخش اگه بــرات سبد سبد گل می چینم
منو ببخش اگه شبا فقط تو رو خواب می بینم
منو ببخش اگه برات می میرم و زنده می شم
اگه با دیونگـیـام پیش تو شــرمنده می شم
منو ببخش اگه تو رو می سپارمت دست خدا
اگه پـیش غـریبه ها به جای تــو می گم شما
منو ببـخش اگه واسه چشـــای تو خیلی کمم
تـو یه فــرشته ای و من خیلی باشم یه آدمم
منو ببخش اگه فقط می خوام بشی مال خودم
ببـخش اگه کمــم ولی زیــادی عـاشقت شدم 
  

*** 

خدایا مراقبش باش  

 

نظرات 14 + ارسال نظر
سحر شنبه 21 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:05 ب.ظ http://iran.forum.st

سلام
اگه دوست داشتی بیا با هم بنویسیم
جای شما خیلی بین ما خالیه...

باران شنبه 21 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:35 ب.ظ

سلام ممنونم بابت همدلیتون. راستش تو این دنیا هیچی منو اونقدر باگیر خودش نکرده که نخوام برم. اصلا ما اومدیم که بریم مگه نه؟

بگذریم. در مورد عشق هم حرف زیاد دارم اما اگه شما واقعا همچین عشقی دارید وراضی هم هستید باید بگم شما نظریه منو رد میکنید. شما یه انسان منحصر بفردید. کسی که عشق ورزی واسش بسه.

از اینا گذشته شما چطوری عاشق شدی؟ اگه تا بحال ندیدینش وقتی میخواید بهش فکر کنید چطوری تصورش می کنید؟ شایدم عاشق صداش شدید. اره؟

باران شنبه 21 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:43 ب.ظ

خواستم بگم من هنوز سر حرفم هستم

شما خوشبختید

ومطمئنم خیلیها بهتون غبطه می خورند

راستی یه بیشنهاد: کتاب *روی ماه خداوند را ببوس* را بخونید
البته اگه تا حالا نخوندید.
در امان خدا باشید

وبه قول شما یا علی مدد

ناتالی سه‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:18 ق.ظ http://www.artemis.cov.ir/

سلام
عالی بود
من آپم

ناتالی سه‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:19 ق.ظ http://www.artemis.cov.ir/

سلام
عالی بود
من آپم

باران سه‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:33 ب.ظ

سلام.
همین فقط خواستم سلامی کرده باشم

امیدوار دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:50 ق.ظ

سلام
خیلی قشنگ بود
آفرین
کاش در دهکده عشق فراوانی بود توی بازار صداقت کمی آزادی بود
کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب روی شفافترین خاطره مهمانی بود
کاش دریا کمی از درد خودش کم میکرد قرض می داد به ما هر چه پریشانی بود
کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم رنگ رفتار منو لحن تو انسانی بود
مثل حرفهایی که پر از معجزه و الهام است کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود
چقدر شعر نوشتیم برای باران چقدر شعر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود کاش سهراب نمی رفت به این زودیها
دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود کاش دلها پره افسانه نیما می شد
کاش دلها پره صحبت نیما می شد و به یادش همه شب ماه چراغانی بود
کاش اسم همه دختراکانی اینجا نام گلهای پر از شبنم ایرانی بود
کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر به این زندگی سنگی و سیمانی بود
دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم راز این شعر همین مصرع پایانی بود
کاش دنیای دل ما شبی از این شبها غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود

باران دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:55 ب.ظ

سلام
کامنت امیدوار خیلی قشنگ بود
امروز آخرین روز باییزه فصلی که خیلی ها دوسش دارند. وامشب بهانه ای که یادمان باشد زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید گرامی داشت.
امشب خورشید متولد می شود .
امشب ...

امیدوار سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:21 ق.ظ

.سلااااااااااااااام
دیشب ما یه مسافر داشتیم
مسافرمون کوله بارشو بست و رفت سفر
سه ماه پیشمون بود
ولی چه زود گذشت
انگار دیروز بود که با ذوق و شوق به استقبالش رفتیم
یعنی دوباره می تونم ببینمش؟
امیدوارم بتونم
ناراحت نیستم
چون هر اومدنی یه رفتنی هم داره
اون رفت ، خدا به همراش
و با رفتنش یه عزیزه دیگه اومد
دیشب ما با دلی پر از امید به استقبال عزیز تازه از راه رسیده رفتیم
اون می خواد سه ماه پیشمون بمونه
امیدوارم روزا و شبهای خوبی رو باهاش بگذرونیم
می خوام بهش بگم سلاااااااااااااااااااااااام
زمستون عزیز خوش اومدی

امیدوار سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:27 ق.ظ

بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید از یار آشنا سخن آشنا شنید
ای شاه حسن چشم به حال گدا فکن کاین گوش بس حکایت شاه و گدا شنید
خوش می‌کنم به باده مشکین مشام جان کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید
سر خدا که عارف سالک به کس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید
یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان دل شرح آن دهد که چه گفت و چه‌ها شنید
اینش سزا نبود دل حق گزار من کز غمگسار خود سخن ناسزا شنید
محروم اگر شدم ز سر کوی او چه شد از گلشن زمانه که بوی وفا شنید
ساقی بیا که عشق ندا می‌کند بلند کان کس که گفت قصه ما هم ز ما شنید
ما باده زیر خرقه نه امروز می‌خوریم صد بار پیر میکده این ماجرا شنید
ما می به بانگ چنگ نه امروز می‌کشیم بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید
پند حکیم محض صواب است و عین خیر فرخنده آن کسی که به سمع رضا شنید
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس دربند آن مباش که نشنید یا شنید

امیدوار سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:29 ق.ظ

اینم از فال ما

خدانگهدار
و
یا علی مدد

امیدوار سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:38 ق.ظ



ماجراى دل خون گشته نگویم با کس

زانکه جز تیغ غمت نیست کسى دمسازم

گر به هر موى سرى بر تن حافظ باشد

همچو زلفت همه را در قدمت اندازم

تا بعد



امیدوار سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:42 ق.ظ

۶ بار خدانگهدار

باران چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:39 ب.ظ

سلام

حس عجیبیهُ هروقت اسم باران رو بالای نوشتتون می بینم
دلم می گیره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد