یا لطیف
***
دلم گرفته آسمون ، نمی تونم گریه کنم
شکنجه می شم از خودم ، نمی تونم شکوه کنم
انگاری کوه غصه ها رو سینه ی من اومده
باز داره باورم می شه ، خنده به من نیوموده
دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم
تو روزگار بی کسی یه عمره که در به درم
حتی صدای نفسم ، می گه که توی قفسم
من واسه آتیش زدن یه کوله بار شب بسم
دلم گرفته آسمون ، یه کم منو حوصله کن
نگو که از این روزگار ، یه خورده کمتر گله کن
منو به بازی می گیرن عقربه های ساعتم
برگه تقویم می کنه لحظه به لحظه لعنتم
***
اومدم بنویسم اما خسته تر از اون بودم که بنویسم. گشتم و یه شعر پیدا کردم که حرف دلم باشه.
یاعلی مدد
سلام
خوبید؟
دلتنگی ها زیادم بد نیست
البته برای مجنون ها
فکر کنم مجنونها وقتی دلتنگ بشن تازه می تونن عاقلانه تر فکر کنن
مواظب خودتون باشید
یا علی مدد
سلام 29 بهمن سپندارمذگان روز عشق ایرانی پیشا پیش مبارک
من آپم
سلام 29 بهمن سپندارمذگان روز عشق ایرانی پیشا پیش مبارک
من آپم
سلام
دل گرفته ی ما آدمها جای خوبیه برای اینکه خودمونو محک بزنیم. اصلا انگار یه فرصته واسه اینکه بدونیم هنوزم توان ادامه دادن به مسیری رو داریم که میدونیم انتهایی نداره یا نه.
میدونم که اهل جا زدن نیستید.بس یه خواب خوب برید/ یه شعر قشنگ بخونید/ یه خاطره ی خوبو مرور کنید و اگه دلتون خواست با یه نفر حرف بزنید. خیلی بهتر میشید مطمئنم.
منم اگه قابل باشم واستون دعا میکنم.
تا بعد خدا نگهدار
سلام
بهترید؟
امیدوارم خیلی خیلی خوب باشید. و موفق وسربلند.
خدا نگهدار
سلام
دل من چون کوهی است
که چشمه ای از آن جاری است
تشنه اگر از راه می رسی قدحی پر کن و بنوش
خسته اگر می شوی رخ بشوی در خنکای آب
لحظه ای خم شو ، صورت خویش بین در آبش آینه وار
و گاه اگر فرصتی ماند گوش بسپار به زمزمه آرامی که میان آب و بسترش جاری است
در راه
وقتی کوله بارت بر دوش
از کنار چشمه سار گل آلودم می گذری
گاهی
و فقط گاهی بیاد آر
که کوه اگر می خواست زلال چشمه را برای خود نگه دارد
هیچ گاه تشنگی های ترا سیراب نمی کرد
هیچ گاه پایش در گل نمی آلود
مرحبا ای بیک مشتاقان بده بیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
سر ز مستی بر نگیرد تا به صبح روز حشر
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
حافظ اندر درد او می سوز و بی درمان بساز
زانکه درمانی ندارد درد بی آرام دوست
خیلی بی ربطه نه؟
امدم
سلام
آپم
سلام جناب حسین
خواستم برای پست بالایی کامنت بذارم اما موفق نشدم
خوب اینجا می نویسم:
راستش من نظر فرزندتون ناتالی رو خیلی دلنشین تر احساس کردم... "عشق اصلی عشق بنده به خداست"... چقدر قشنگه!
البته تعاریف شما هم خیلی زیبا و پر محتوا بود:
برای من عشق اون شبح اون فرشته اون قدیسه اون الهه و اون عزیزیه که حاضری هر لحظه هزاران بار جونت را فداش کنی...
چقدر قشنگتر هم میشه اگه تمام عشقهای زمینی هم در مسیر رسیدن به خدا و برای خود خدا باشه...
دلم گرفته از خودم...وقتی تمام تلاشت رو میکنی که اونی بشی که میخوای اما نمیشه...دلت از خودت هم میگیره....