-
برای باران
شنبه 21 آذرماه سال 1388 14:54
یا لطیف باران عزیز سلام. معمولا نوشته هایی که از سر درد هستن و از عمق جان برخاستن اهل درد را متوجه خودشون می کنن. اول در مورد خودم میگم. واسه من و عشقم دعا کردی که به هم برسیم. می خوام بگم که بابت دعا ممنونم ولی بالای وبلاگم را با دقت بخون. رنجنامه ی یکی از دو خط موازی. دو خط موازی هیچ وصالی با هم ندارن. فقط در کنار...
-
اگه دلت می خواد منو اهلی کن
دوشنبه 16 آذرماه سال 1388 11:41
یالطیف شهریار کوچولو وقتی به روباه می رسه از اون خیلی خوشش میاد و بهش میگه بیا با من بازی کن دلم خیلی گرفته. روباه میگه نمیتوانم باهات بازی کنم. آخه هنوز اهلیم نکردن شهریار کوچولو می پرسه اهلی کردن یعنی چی؟ روباه میگه یه چیزیه که پاک فراموش شده. معنیش ایجاد علاقه کردنه شهریار کوچولو می پرسه ایجاد علاقه کردن؟ روباه...
-
دلم گرفته از خودم
پنجشنبه 21 آبانماه سال 1388 14:15
یا لطیف یک ساعتی هست که این صفحه را باز کرده ام تا پست جدید را بزنم. دستم به نوشتن نمی رفت. رفتم سری به وبلاگها زدم. وبلاگهایی که هر کدومشون یه جام از درد و غم به کامم می ریزن. رفتم به گذشته ها دست نوشته های خودم را خوندم. دیدم دلم برای خودم می سوزه ادامه ندادم. حس کردم برم سر وقت وبلاگهای دیگه. و گشتم و گشتم و دیدم...
-
گرم تر بتاب
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1388 08:25
یا لطیف بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ اشتیاق دلی دردمند را شاید که بیش ازین نپسندی به کار عشق آزار این رمیدهء سر در کمند را بگذار سر به سینه من تا بگویمت: اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست؟ بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمری است در هوای تو از آشیان جداست دلتنگم آن چنان که اگر ببینمت به کام خواهم که جاودانه...
-
زورق شکسته
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 14:30
یا لطیف ... خیلی فکر کردم برای تشابه اوضاع و احوالم چی پیدا کنم تا رسیدم به این واژه « زورق شکسته » فکرشو بکن یه زورق شکسته که موج های کوبنده ی دریا کوبیدنش به ساحلی صخره ای و در هم شکسته. به هیچ دردی نمی خوره جز سوزاندن. *** نشسته ام من به ما تم دل شکسته زورق نشسته در گل به ساحلی که دورم از نگاه تو به ساحلی که دورم...
-
من کیم؟؟؟
یکشنبه 19 مهرماه سال 1388 15:47
یا لطیف من کیم ؟ تصویر گنگ زندگی عکس مرگ خنده ها در زیر قاب من کیم ؟ گم کرده راهی در ظلام خسته ای چشم انتظار آفتاب من کیم ؟ افسانه ای افسون شده فصل غم آلوده ای از یک کتاب من کیم ؟ آشفته حالی مضطرب تشنه ای در شور زار التهاب من کیم ؟ بیمار عشق آتشین بی طبیب افتاده ای در رختخواب من کیم ؟ حسرت کشی حیرت نسیب بی جوابی در دو...
-
واسه دل خودم
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1388 07:55
یا لطیف *** چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهایی است ببین مرگ مرا در خود که مرگ من تماشایی است *** *** حال من دست خودم نیست دیگه آروم نمی گیرم دلم از کسی گرفته که می خوام براش بمیرم ***
-
هنوز هم
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1388 11:12
یا لطیف خدای خوب و مهربونم سلام... دیدی این ماه عزیز هم اومد و گذشت و من آدم نشدم؟ چی بگم خدا که تو از همه چیزم باخبری؟ نمی دونم ... می خوام دعا کنم اما زبونم نمی چرخه. راستش دیگه داره دعا کردن هم یادم میره. خودت میدونی که از یه طرف دارم بال بال می زنم از این کره ی خاکی پر بکشم و بیام اون بالا پیش خودت و از یه طرف می...
-
به بهونه ی شب قدر
پنجشنبه 19 شهریورماه سال 1388 11:20
یا لطیف خدایا یه بنده ی شرمسار روسیاهی این پایین پایین ها با اینکه خیلی وقتها فراموشت می کنه، با اینکه خیلی وقتها گوش به حرفت نمیده، با اینکه خودش می دونه خیلی اذیتت می کنه ... اما یه همچین وقتایی دوست داره برگرده پیشت و دستاشو به طرف تو دراز کنه. آخه می دونه و بهش گفتن و دیده و شنیده که تو هیچ وقت از بنده هات رو...
-
نرو...
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1388 10:53
یا لطیف سیاه چشمونم نرو دین و ایمونم نرو از خودم سیرم نرو بی تو می میرم نرو اگر بوسه بودم به هنگام رفتن به لبهای گرمت شبی می نشستم اگر خنده بودم در این لحظه شاید غرور سیاه تو را می شکستم سیاه چشمونم نرو دین و ایمونم نرو از خودم سیرم نرو بی تو می میرم نرو
-
قلم را آن زبان...
جمعه 6 شهریورماه سال 1388 15:13
یالطیف هروقت دست به قلم میبرم حواسم به اینه که حرفها را تکتک و در نهایت زیبایی طوری کنار هم قرار بدم که بتونم حس درونیم را نسبت به او به رشتهی تحریر در بیارم اما دریغ... قلمفرسایی میکنم و مینویسم و مینویسم و نمیتونم حتی گوشهای از اون همه عشق که در وجودم برای او شعله میکشه را به رشتهی تحریر دربیارم. بله......
-
یادی از مرحوم شهریار
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1388 11:54
یا لطیف شنیدم مرحوم استاد شهریار در رویاهای خویش عاشق جمال دختری میشه و بدون اینکه اونا دیده باشه تصاویری محو کننده از چشمان اون معشوق می کشه و بعد از گذشت سالها او را در بازار تبریز می بینه و ... تا می رسه به اونجا که: آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ خواستم بگم گفتن اینها به زبون آسونه ولی ... اینم از باباطاهر...
-
تفالی به حافظ
یکشنبه 1 شهریورماه سال 1388 11:28
یا لطیف دیروز و امروز حالم خیلی بد بود. دیروز توی بزرگراه و پشت رل گریه کردم. درست ساعت دوازده بود و من عین بچه کوچولوها گریه می کردم. دیشب هم حالم بد بود. ماه ضیافت الهی شروع شده و احساس می کنم درونم خیلی متلاطم شده. خدا خودش کمکم کنه. نمی دانم چه می خواهم بگویم. زبانم در دهان باز بسته است. خدایا من وقتی زندگی نامه ی...
-
یا علی مدد
شنبه 31 مردادماه سال 1388 14:15
یا لطیف خدایا با نام و یاد تو آغاز می کنم. با چشمانی اشک بار و در اولین روز ماه مبارک رمضان. خدایا درد عشق دیوانه ام کرد خدایا خدایا خدایا... *** یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد *** یاعلی مدد